ستاره ی درخشان من

پارت دهم
ا/ت : همینطور توی افکارم بودم که خوابم برد...

پرش زمان به ساعت 7
ا/ت : خواب بودم که از خواب پریدم نگاه ساعت کردم، تقریبا ساعت 7 بود. یک ساعت دیگه شوگا میومد دنبالم که باهم بریم سینما. با عجله یه دوش 20 دیقه ای گرفتم، یه لباس مرتب پوشیدم. موهامو باز گذاشتم و یه برق لب کمرنگ زدم. روی مبل نشستم تا شوگا بیاد. یه 5 دیقه ای گذشت و زنگ خونه به صدا در اومد
ا/ت : ( درو باز کردم ) سلام شوگا
شوگا : سلام خانم خوشگله. میبینم که اماده ای
ا/ت : اره. ( لبخند )
شوگا : خوب بیا بریم. ( در ماشینو براش باز کردم و نشست )
ا/ت : با شوگا سوار ماشین شدیم و به سمت سینما حرکت کردیم. بعد 5 دیقه رسیدیم. رفتیم و بلیت گرفتیم. روی صندلی نشستیم و سریال شروع شد .

پرش زمان به 2 ساعت بعد
شوگا : ( تقریبا اخرای فیلم بود ) وقتی تموم شد با ا/ت اومدیم بیرون
ا/ت: خیلی فیلمش قشنگ بود
شوگا : اره . خیلی. راستی نظرت چیه بریم بستنی بخوریم؟
ا/ت : باشه بریم
شوگا : با ا/ت سوار ماشین شدیم. همون نزدیکیا یه بستنی فروشی بود.
شوگا : چه بستنی دوست داری؟
ا/ت : خوب شکلاتی
شوگا : اوکی برای خودمم وانیلی میگیرم ( از ماشین پیاده شدم و برای خودم و ا/ت بستنی خریدم ) بیا ا/ت
ا/ت : مرسی. خیلی خوشمزس
شوگا : اره خیلی . من همیشه میام بستنی از اینجا میخرم
ا/ت: ( لبخند ) خوب نظرت چیه بریم خونه
شوگا : باشه اگه تو میخوای ( ماشینو روشن کردم . یه 15 دیقه ای گذشت و به خونه ی ا/ت رسیدیم )
ا/ت : ( از ماشین پیاده شدم ) بابت همچیز ممنونم خیلی خوش گذشت
شوگا : به منم خیلی خوش گذشت
ا/ت: ( با یه لبخند دستمو واسه شوگا تکون دادم و وارد خونه شدم. ) امشب خیلی بهم خوش گذشت امیدوارم بتونم با شوگا دوباره برم بیرون.....

این پارت شرطی نداره ولی حمایت کنین 😇
دیدگاه ها (۰)

ستاره ی درخشان من

700 تایی شدنمون مبارک 💞🍡

ستاره ی درخشان من

ستاره ی درخشان من

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۴

پارت ۱۶ فیک مرز خون و عشق

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط